اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه افراد در حدی اعتدال آمیز وجود دارد. و در این حد، به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی میشود. به گونهای که میتوان گفت «اگر اضطراب نبود، همه ما پشت میزهایمان خوابمان میبرد» (استیفن، 1982؛ نقل از کامر، 1995).
فقدان اضطراب ممکن است فرد را با مشکلات و خطرات زیادی مواجه نماید. اضطراب فرد را وادار میکند تا به پزشک، جهت معاینه مراجعه نماید. یا شخص حین رانندگی در جاده کوهستانی احتیاط بیشتری داشته باشد. این عوامل موجب میشود زندگی طولانیتر، سازندهتر و باروری داشته باشیم.
اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مولفههای ساختار شخصیت وی را تشکیل میدهد. از این زاویه است که پارهای از اضطرابهای دوران کودکی و نوجوانی را میتوان بهنجار دانست و تاثیر مثبت آنها را بر فرایند تحول پذیرفت؛ چرا که افراد این فرصت را پیدا میکنند تا مکانیزمهای سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع تندیگیزا و اضطراب انگیز گسترش دهند.
اضطراب در پارهای از مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد میکند، امکان تجسم موقعیتها و سلطه بر آنها را فراهم میآورد. همچنین اضطراب شخص را برمیانگیزاند تا به طور جدی با مسئولیت مهمی مانند آماده شدن برای امتحان یا پذیرفتن یک وظیفه اجتماعی مواجه شود.
اگر اضطراب تا حدی میتواند سازنده و مفید واقع شود و اغلب مردم آن را تجربه میکنند، اما این حالت ممکن است جنبه مزمن و مداوم پیدا کند. در صورت تداوم و مزمن شدن نه تنها نمیتوان پاسخ اضطراب را سازش یافته دانست بلکه باید آن را به منزله منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گستردهای تلقی نمود که فرد را از بخش عمدهای از امکاناتش محروم میکند.
فقط بر اساس راهبردهای محدود کننده آزادی و انعطاف فردی کاهش مییابد و طیف گستردهای از اختلالات اضطرابی را که از اختلالهای شناختی و بدنی تا ترسهای غیر موجه و وحشتزدگیها گستردهاند،به وجود میآورد(روانشناسی مرضی تحولی، کودکی تا بزرگسالی، دکتر دادستان)
فروید اضطراب را اسرار آمیز میدانست و میگفت چیزی بیش از اختلال است و غریزه مرگ و زندگی را به اضطراب ربط می داد. حتی در رفتار درمانی هم اضطراب را بررسی کردهاند.
اضطراب طبق تعریف بارلو یک حالت خلقی منفی است که مشخصهاش نشانههای بدنی، تنش فیزیکی و بیمناکی در خصوص آینده است. یک حالت ذهنی که ناراحتی و مجموعهای رفتار (نگران به نظر رسیدن، بیقراری) یا پاسخی فیزیولوژیک در مغز ایجاد میکند که باعث افزایش ضربان قلب یا تنش عضلانی میشود.
اضطراب به میزان متوسط میتواند به پیشبرد عملکرد کمک کند ولی در صورت افزایش باعث افت عملکرد میشود.
در سال ۱۹۴۹ هوارد لیدل اضطراب را سایه هوش نامید. او مطرح کرد که بین برنامهریزی مشروح برای آینده توسط انسان و احساس آزارنده، احتمال مشکل پیش آمدن رابطه وجود دارد.
این رابطه باعث میشود خود را آمادهتر کنیم و عملکرد اجتماعی فیزیکی و عقلی ما بهبود یابد بنابراین اضطراب یک حالت خلقی آینده نگر است.
اضطراب طبق مدل یرکز و دادسون تا حدی باعث افزایش عملکرد میشود و از یک جا به بعد باعث افت عملکرد میشود. موضوع بدتر این است که اضطراب شدید از بین نمیرود.
اضطراب میتواند به دلیل ترس از دست دادن چیزی باشد. در حالی که ترس در واقع هشدار فوری به خطر است و میتواند خوب باشد. ترس با فعال کردن پاسخ کلی از طرف دستگاه عصبی خود مختار از ما محافظت می کند. پاسخی که به همراه حالت ذهنی ارعاب و وحشت باشد ما را بر آن میدارد که بگریزیم (گریز) یا از خود دفاع کنیم و بجنگیم (جنگ) برای همین به واکنش فوری پاسخ جنگ یا گریز میگویند.
اضطراب یک حالت خلقی آینده گراست که مشخصهاش بیمناکی است چون نمیتوانیم رویدادهای آتی را پیشبینی و کنترل کنیم. ترس واکنش هیجانی فوری به خطر فعلی است و مشخصهاش، گرایشات قوی گریز و جنگ و فوران در شاخه سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار است. پس اضطراب معمولا یک عامل درونی است ولی ترس یک عامل بیرونی دارد.
Generalized Anxiety Disorder (GAD) این اختلال یکی از اختلالات رایج اضطرابی است و 1/3 درصد جمعیت آن را تجربه میکنند اما عده نسبتا کمی از افراد مبتلا به این اختلال برای درمان مراجعه مینمایند. اکثر این افراد از پزشکان عمومی و پزشکان مراقبتهای اولیه کمک میگیرند.
شروع اختلال در برخی از مبتلایان، اوایل بزرگسالی و در پاسخ به یک عامل استرس آفرین زندگی است. مطالعات نشان میدهد که این اختلال در مقایسه با دیگر اختلالات اضطرابی شروع زود هنگامتر و تدریجیتر دارد میانه سن شروع بر اساس مصاحبهها ۳۱ سال است.
الف) اضطراب و نگرانی مفرط در بیشتر روزها حداقل برای مدت شش ماه در برخی از رویدادها و یا فعالیتها (مثل کار یا تحصیل)
ب) مشکل بودن نگرانی برای فرد
ج) همراه بودن اضطراب و نگرانی با حداقل ۳ نشانه از نشانههای زیر یا (حداقل برخی از نشانهها در بیشتر روزهای ۶ ماه قبل وجود داشته باشد).
د) اضطراب، نگرانی یا نشانههای بدنی موجب ناراحتی با اخلال بالینی معنادار در حوزههای اجتماعی، شغلی یا دیگر حوزههای مهم کارکردی میشوند.
ه) اختلال معلول تاثیر فیزیولوژیایی مستقیم مواد (سو مصرف داروها یا مواد مخدر و محرک یا داروهای تجویزی) یا یک بیماری پزشکی عمومی (مثل پرکاری تیروییدی) نباشد.
و) یک اختلال روانی دیگر مثل اضطراب و نگرانی از حمله وحشت زدگی یا ارزیابی منفی در اختلال اضطراب اجتماعی نباشد.
نکته: بی خوابی باید به روانپزشک ارجاع داده شود.
نشانههای بدنی اختلال اضطراب فراگیر و وحشت زدگی قدری با یکدیگر فرق دارد. در اختلال اضطراب وحشت زدگی، برانگیختگی دستگاه عصبی خودمختار ربط دارد که آن را نتیجه فوران در دستگاه عصبی سمپاتیک (برای مثال افزایش ضربان قلب تپش قلب تعریق و لرزش) میدانند.
در اختلال اضطراب فراگیر، تنش عضلانی تهییج ذهنی، آسیب پذیری در برابر خستگی، تحریک پذیری و مشکل خواب است. تمرکز هم مشکل پیدا میکند چون ذهن به سرعت از بحرانی به بحران دیگر میپردازد.
در اختلال اضطراب فراگیر ۱۰۰ درصد افراد در خصوص اتفاقات جزئی نگران هستند ولی در سایر اختلالات اضطرابی حدود ۵۰ درصد افراد این نگرانی را دارند.
بزرگسالان روی چیزهایی مثل کارهای خانه، به موقع رسیدن سر قرارها، بدبیاری احتمالی فرزندان، سلامت خانواده و مسئولیتهای شغلی تمرکز میکنند و سالمندان روی مسایل سلامت متمرکز هستند.
برای تشخیص در کودکان، داشتن یک نشانه بدنی کافی هست. کودکان روی عملکرد درسی، ورزش، اجتماعی یا خانوادگی تمرکز می کنند.
محدود سهم ژنتیک در این افراد پر رنگ است.
در مقایسه با دیگر اختلالات، افراد مبتلا در اکثر اندازهگیریهای فیزیولوژیایی مثل میزان ضربان قلب، فشار خون، هدایت پوست و تنفس پاسخدهی کمتری دارند. به آنها کنندههای دستگاه عصبی خودمختار گفته میشود بارلو و دیگران (۱۹۹۶).
این افراد نسبت به سایر اختلالات تنش عضلاتی بیشتری دارند. نسبت به تهدید، به خصوص تهدیدی که ربط و اهمیت شخصی دارد بسیار حساس هستند. یعنی در مقایسه با افراد غیر مضطرب راحتتر به منابع تهدید توجه میکنند، این حساسیت بالا ممکن است در جریان تجارب پراسترس اولیه شکل گرفته باشد که شخص در آن تجارب میآموزد.
از فرایندهای ذهنی و فکری شدید سرآسیمه یا نگرانی بدون وجود تصویر خبر میدهد. چنان غرق در فکر کردن به مشکلات آنی هستند که ظرفیت توجهی چندانی برای آنان نمیماند تا فرایند مهم تولید تصویر برای تهدید بالقوه را طی کنند. تصاویری که عاطفهی منفی بیشتر و فعالیت خودمختار بیشتر را فرا میخوانند.
پردازش تصاویر و عاطفه منفی در اضطراب فراگیر ایجاد نمیشود. آنها از بخش زیادی از ناخشنودی و رنج مرتبط با عاطفه منفی و تجسم اجتناب میکنند ولی هیچ وقت نمیتوانند در مورد مشکلاتشان به راهحل برسند.
نگرانی شدید نمیگذارد شخص مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر با وضعیت تهدیدآمیز یا ترسناک روبرو شود و بنابراین انطباق هرگز رخ نخواهد داد. گرایش به تنیدگی به ارث میرسد و از همان کودکی این را پیدا میکنند که رویدادهای مهم زندگی غیر قابل کنترل و بالقوه خطرناک هستند.
استرس جدی، آنها را گوش به زنگ و بیمناک میکند نگرانیهای شدید با تغییرات فیزیولوژیایی همراه با آن، اختلال اضطراب فراگیر ایجاد میکنند.
آسیب پذیری زیستی شناختی فراگیر و آسیب پذیری روانشناختی فراگیر استرسی را ایجاد میکند که معلول رویدادهای زندگی است. در اینجا یک سری هشدارهای غلط هم به این استرسها وارد میشود و بعد بیمناکی مضطربانه به وجود میآید.
این فرایند نگرانی و تلاش ناموفق برای حل مسئله دو پیامد دارد:
پردازش شناختی شدید بر اساس اینهمانیهای درون خود واکنش نشان میدهد و با به وجود آمدن مهارتهای ناکافی حل مسئله باعث ایجاد اضطراب فراگیر میشود.
نویسنده: کارشناس ارشد مشاوره و روانشناس کودکان استثنایی
مرتضی شهبازی