رفتار انسانی و تمامی فعالیت سیستم عصبی مرکزی به وسیله اعمال عضلانی که تحت تأثیر نظامهای حسی قرار دارند بیان میگردد؛ امروزه این نکته را پذیرفتهاند که تمامیت و توحیدیافتگی انواع راههای حرکتی راههای هرمی، خارج هرمی و مخچه ای، زیربنای تحقق حرکتی رضایت بخش را تشکیل میدهند.
اختلالهای حرکتی علل متفاوتی دارند: مانند تولد زودرس، نابهنجاریهای مادرزادی مغز، ضربههای پیش تولدی، اختلالهای سوخت و سازی، مسمومیتها، عفونتها و نابهنجاری کنشوری تیروییدی مادر و جز آن.
افرادی که به دلیل تفاوت در ظاهر، رفتار و همچنین بر اساس یک محدودیت عملکردی یا فعالیتی ناتوان هستند معلول نامیده میشوند و خدمات بازتوانی و توانبخشی جهت بهبود در عملکرد به ایشان ارائه میگردد.
گاهی نیز این اختلالها با نارسایی عقلی همراهاند بدون آنکه همه کودکانی که مشکلات حرکتی دارند واجد چنین نارساییهایی باشند.
اکتساب ظرفیتهای جدید حرکتی و توحیدیافتگی طرح بدنی، از شیوه تجسم کودک از خود و عملش از یک سو و نحوه برداشت محیط از ظرفیت حرکتی وی و پذیرش تغییرات آن از سوی دیگر، جداشدنی نیست. به عبارت دیگر، تحول ظرفیت حرکتی کودک در عین حال تابع رشد یافتگی فیزیولوژیکی و چگونگی تعامل با اطرافیان است. بر این اساس میتوان مبنای پارهای از اختلالهای روانی-حرکتی را نیز در اختلالهای زودرس رابطه مادر و کودک قرار داد.
با اختلال نقص توجه فزون کنشی ADHD آشنا شوید.
والن از مؤلفانی است که همواره در سراسر آثارش بر نقش جنبه حرکتی در مجموعه تحول روانشناختی تأکید کرده است (والن (۱۹۶۳). همچنین گام مهمی در راه تبیین مسئله مهم و پیچیده تحول حرکتی برداشته است.
والن هر نوع فعالیت حرکتی را از دو جهت میداند:
والن بر تعامل مداوم فعالیت جنبشی، بازخوردهای وضعی، دریافتهای حسی و انطباق ادراکی تأکید مینماید. او معتقد است که برای درک تحول روانشناختی در نظر گرفتن جنبههای مختلف حرکتی و تحلیل آنها ضروری است.
در ادامه به خصوص بر اختلالهایی تأکید شده، که ناشی از آسیبدیدگی ارگانیکی(عضوی) آشکار، راههای حرکتی نیستند، بلکه به توحیدیافتگی طرح بدنی در ارتباط با محیط بستگی دارند.
در ادامه به بررسی یکی از اختلالهای حرکتی میپردازیم.
هنگامی می توان از وجود تاخیر حرکتی در یک کودک سخن به میان آورد که تحول حرکتی وی از کودکان بهنجار همان سن کمتر باشد. بنابراین شناخت فرآیند تحول حرکتی بهنجار به منظور تعیین هرگونه تاخیر حرکتی ضروری است.
به همین دلیل، مقیاسهای متعددی در زمینه تحول حرکتی بهنجار فراهم شدهاند و عصب شناسان به تهیه فهرست نشانهها و آزمونهایی برای سنجش جنبههای مختلف حرکتی دست زدهاند.
برای نخستین بار در سال ۱۹۰۹ دوپره نشانگان خاصی را متمایز کرد و آن را کودنی حرکتی نامید. این نشانگان متشکل از همخوانی نشانههایی بود که در پی آن میآیند.(دوپره و مرکلن ۱۹۰۹)
حرکتها، ناشیانه، ثقیل و سنگین اند و با ظرافت توام نیستند. هنگامی که کودک باید کاری یا حرکتی را دقیق انجام دهد، قادر به انجام آن نیست. مثلا: وقتی بخواهد در جای خود بلند شود، روی صندلی جمع میشود، حرکت نامتعادل دارد و …
هم جنبشیها حرکتهایی هستند که در گروههای عضلانی، که با حرکت معین کودک مرتبط نیستند، به صورت انتشاری منعکس میشوند و به دو صورت مشاهده می گردند.
که به صورت افقی منتشر میشود و عبارت است از تمایل مرضی به اجرای قرینهای حرکت (مثل حرکتهای یک دست در دست دیگر هم دیده شوند) بدون آنکه حرکت عضو قرینه معنای کنشی داشته باشد. این نوع هم جنبشها نسبتاً فراوانند و در خلال تحول از بین میروند.
که به صورت عمومی منتشر میشود (مانند حرکتهای مهم دهان و صورت به هنگام حرکتهای دست راست، یا حرکت های بازوها همزمان با حرکتهای پاها). این نوع هم جنبشیها به ندرت مشاهده میشوند، اغلب با افزایش سن کاهش نمی یابد و به نظر میرسد که جنبه مرضی آنها بیشتر است.
علامت مشخصه این حالت، ناتوانی یا وجود مشکلات فراوان در به دست آوردن انبساط عضلانی است.
در این حالت، اگر آزمایشگر دستها و بازوهای کودک را به صورت افقی نگه دارد و سپس دستهای خود را کنار بکشد و در ضمن به کودک بگوید که به حالت عادی برگردد، باز هم کودک به همان وضع پیشین باقی میماند.
پارتونیا که نوعی انقباض (مومی شکل) است، در پارهای از کودکان تا حد کاتالپسی یا (بیحرکت ماندگی) پیش میرود و مانعی اساسی در راه اجرای حرکتهای نرم و هماهنگی ایجاد میکند.
باید متذکر شد ممکن است بازتابهای نسبتاً شدید و چندین نشانه کوچک تحریک هرمی با این نشانهها همراه باشند.
دوپره نسبت به مبنای ارگانیکی کودنی حرکتی تردید نداشت و معتقد بود که کودنی حرکتی از توقف رشد سیستم هرمی ناشی میشود.
در ضمن بر این نکته تاکید کرده بود که کودنی حرکتی را باید از اختلالهای توأم با عقب ماندگی عقلی وخیم و اختلالهای ناشی از آسیب دیدگی راههای عصبی حرکتی متمایز کرد.
پس از این توصیف، مفهوم کلی حرکتی از گسترش قابل ملاحظهای برخوردار شد و برخی از مولفان به تکمیل و تدقین نشانگان آن پرداختند.
اما بعضی دیگر، به اندازهای راه افراط پیمودند که طیف وسیعی از اختلالات حرکتی، از بیماری کره تا لکنت زبان را زیر پوشش این مفهوم قرار دادند.(بیماری کره: به هر نوع اختلال عصب شناختی که واجد حرکتهای غیر ارادی ساده و پیچیده و پرش عضلانی در تمام بدن یا در بخشی از آن هست، میگویند.)
نشانگان عصب شناختی که ترجمان آسیبدیدگی کانونی خاص هستند، باید کنار گذاشته شوند و از این اصطلاح تنها در زمینه مشکلات حرکتی وابسته به عواطف استفاده گردد؛ مشکلاتی که ناراحتی کودک را در رابطه با طرح بدنی خویشتن و فضایی که اشغال کرده و در آن حرکت می کند، تبیین میکنند.
از این دیدگاه میتوان گفت که کودنی حرکتی به منزل یک نشانه مرضی در کودکان مشاهده می شود که:
در پارهای از کودکان، کودنی حرکتی میتواند به صورت یک بیمهارتی ساده حرکتی مشاهده شود. در این موارد، به خصوص وقتی بیمهارتی به یک شخص یا یک محیط خاص وابسته است، معنای نورزی آن آشکار میشود.
مرزهای دقیقی بین کودنی حرکتی و آنچه امروز(حرکت-نارسایی) یا دیسپراکسیا نامیده، وجود ندارد. در این مواقع، اختلالهای عمیقی در سازمان یافتگی طرح بدنی و تجسمهای فضایی-زمانی مشاهده میشود.
در سطح بالینی با کودکان سر و کار داریم که در انجام متوالی برخی از حرکتها ناتوان هستند یا حرکات آنها با ناشیگری مفرط همراه است. مانند: لباس پوشیدن، بستن بندهای کفش، بستن دکمههای پیراهن یا دوچرخه سواری بعد از ۶ تا ۷ سالگی.
مشکلات این کودکان در سطح تحقق توالی حرکتهای ریتم دار است(مانند: بصورت متناوب دستها را به هم زدن و سپس آنها را روی زانو زدن) و فعالیتهای ترسیمی (مانند: ترسیم آدمک، نوشتن) باز هم بیشتر میشود.
شکست آنها در عملیات فضایی و در عملیات منطقی-ریاضی به حد اعلا میرسد. آزمونهایی مانند آزمون بندر و آزمون اشکال تجمعی ری به چنین مشکلاتی جنبه عینی میبخشند.
طبعاً همه این مشکلات به شکست تحصیلی منجر میشود که بخش بزرگی از آن را میتوان ناشی از واکنش نسبت اختلالهای نخستین دانست.در عوض، زبان اگر هم کاملاً بهنجار نباشد دارای اختلالهای نسبتاً کمتری است. آزمایش عصب شناختی تقریباً همواره بهنجار است.
از لحاظ عاطفی میتوان در این قلمرو دو گروه از کودکان را متمایز کرد (استاماک، ۱۹۶۴):
بیتردید نوعی رشد نایافتگی توام با بازخوردهای کودکانه و حالت بازداری ارتباطی که بخش اعظم آن احتمالاً واکنشی است(حرکت- نارسایی، اغلب موجب میشود تا کودک مورد تمسخر همسالانش قرار گیرد) در این کودکان زیاده میشود، با وجود این در چهارچوب تحول روانی-حرکتی بهنجار باقی میمانند.
مسئلهای که درباره این گروه از کودکان مطرح میگردد وجود یک سازمان یافتگی پیش روان گسسته یا روان گسسته در آنان است.
کودکان دچار اختلال هماهنگی رشدی (DCD) گاه در اجرا و یادگیری مهارتهای حرکتی با مشکل مواجه میشوند.
اختلال هماهنگی رشدی با نقص در اکتساب و اجرای مهارتهای هماهنگی حرکتی شناخته میشود و بهصورت خامحرکتی و کُندی یا بیدقتی در اجرای مهارتهای حرکتی بروز پیدا میکند، بهطوری که در فعالیتهای روزمره و عملکرد تحصیلی کودک اختلال ایجاد میکند.
از چهارمین مجموعه تشخیصی و آماری انجمن روان پزشکی آمریکا (DSM IV) اغلب نشانههای حرکت-نارسایی، تحت عنوان اختلال اکتساب هماهنگی آوردهاند. بر اساس این مجموعه، ویژگی اصلی اختلال اکتساب هماهنگی، وجود ضایعهای مشخص در تحول هماهنگی حرکتی است و تنها هنگامی به این تشخیص مبادرت میشود که اختلال،
نشانههای اختلال بر حسب سن و سطح تحول تغییر میکنند.
مثلا: در کودکان کم سنتر، شاهد بیمهارتیها و تأخیرهایی در مراحل رشد حرکتی (مانند راه رفتن گره بند کفش، دکمههای پیراهن و …) هستیم، در حالی که کودکان بزرگتر دارای مشکلات حرکتی در قلمرو فعالیتهایی مانند تنظیم قطعات پازل، توپ بازی، نوشتن و … میباشند.
نکته: این اختلال معمولاً با مشکلاتی در قلمرو زبان گفتاری و نوشتاری همراه است.
فراوانی اختلال اکتساب هماهنگی را در کودکان سنین ۵ تا ۱۱ ساله در حدود ۱ درصد تخمین زدهاند (DSM IV) ۱۹۹۴).
این اختلال معمولاً هنگامی مشخص میشود که کودک به نخستین کوششها در انجام فعالیتهایی مانند دویدن، باز کردن دکمههای لباس یا توپ بازی میپردازد(همان منبع).
تحول اختلال متغیر است و در پارهای از موارد، فقدان هماهنگی میتواند تا نوجوانی و بزرگسالی، پایدار بماند(همان منبع).
الف) کارآمدی فرد در فعالیتهای روزمرهای که مستلزم هماهنگی حرکتی هستند، به طور معناداری پایینتر از حدی است که به تناسب سن تقویمی و میزان هوش فرد میتوان از وی انتظار داشت. این اختلال با تأخیر قابل ملاحظه تحول حرکتی (مانند راه رفتن، چهار دست و پا رفتن، نشستن)، انداختن اشیاء، بیمهارتی، کارآمدی ضعیف ورزشی و یا بدخطی آشکار میشود.
ب) اختلال توصیفی در بند الف، موانع قابل ملاحظه ای در راه پیشرفت تحصیلی با فعالیتهای زندگی روزمره به وجود میآورد.
ج) اختلال از یک عارضه طبی عمومی (مانند فلج مغزی، همیپلژی با تکیدگی عضلانی) ناشی نمیشود و با ضوابط اختلال فراگیر تحولی، مطابقت نمیکند.
د) در صورت وجود تأخیر عقلی، مشکلات حرکتی بیش از آن هستند که معمولاً با چنین تأخیری همراهاند.
منبع روانشناسی مرضی تحولی از کودکی تا بزرگسالی جلد دوم دکتر پریرخ دادستان
نویسنده کارشناس ارشد مشاوره و روانشناسی مرتضی شهبازی