افسردگی بهایی است که؛ آدمها برای شناخت خود میپردازند. هر چه عمیقتر به زندگی بنگری به همان مقدار هم عمیقتر رنج میبری.(دکتر اروین یالوم)
دیدگاه فروید در مورد سطوح فعالیت روانی
فروید برای نشان دادن سطوح فعالیت روانی از مدل کوه یخی استفاده کرده است. وی سه سطح فعالیت روانی را برای انسان در نظر گرفت. این سطوح عبارتند از:
- خودآگاه، هشیار: آنچه به خاطر میآید، با واقعیت تطبیق دارد و مناسب با موقعیت های محیطی است که شامل: حافظه، دقت و توجه، تصور از بدن و آگاهی از حالتهای عاطفی میباشد.
- نیمه آگاه، نیمه هشیار: سطحی که تصورات و دانستههای موجود در آن به زحمت به خاطر میآیند. تصور ما از واقعیت ممکن است مطابق با واقعیت نباشد.
- ناخودآگاه، ناهشیار: عمیق ترین بخش شعور میباشد و شامل احساسها، امیال و تفکراتی است که تحت کنترل اراده انسان نیست و به قوانین منطقی زمان و مکان محدود نمیباشد. در حالت عادی نسبت به آنها آگاهی نداریم.
ساختار شخصیت از دیدگاه فروید
فروید ساختار شخصیت را مرکب از سه مؤلفه نهاد، خود و فراخود میداند.
- نهاد: از موقع تولد حضور دارد. متشکل از غرایز، تمایلات، و خواستههای شخص است. به هیچ وجه از واقعیت آگاه نیست و تنها برای ارضای نیازهایش کوشش میکند. لیبیدو یا نیروی حیاتی در نهاد تجسم مییابد. نهاد تابع اصل لذت است و تماماً در سطح ناهشیار ذهن قرار دارد.
- خود: از طریق بازخوردهای دیگران، رفتارهای والدین، تنبیه و پاداشهایی که کودک هنگام انجام رفتار میبیند، او را آگاه میکند که گاهی باید، برخی نیازها را برای برآورده شدن به تعویق اندازد. خود یا من بر پایه اصل واقعیت کار میکند. خواستار برآورده شدن نیازهای انسان است اما به واقعیتها توجه میکند و بر پایه منطق، اخلاق و قانون کار مینماید. همچنین بخش هشیار و نیمه هشیار را در برمیگیرد.
- فراخود: نقطه مقابل نهاد است. نشانگر بخش اخلاقی کنش انسان میباشد. کمالگرا و آرمانگراست. دربرگیرنده رفتارهای خوب و درستی است که کودک به خاطر آنها تحسین شده است و برای رسیدن به آن ایدهآلها و آرمانها تلاش میکند. من آرمانی نیز شامل رفتارهایی است که کودک هنگام رعایت نکردن اصول اخلاقی تنبیه شده است وجدان اخلاقی در نیمه هشیار و ناهشیار قرار دارد.
- مرحله دهانی تولد تا یک سالگی: در خلال این مرحله تنها راه تعامل نوزاد با جهان خارج از طریق دهان است و در نتیجه واکنش مکیدن اهمیت خاصی دارد. دهان برای خوردن ضرورت دارد و نوزاد از تحریک دهانی از طریق فعالیتهای ارضا کنندهای نظیر مکیدن و مزه کردن لذت میبرد. تعارض اصلی در این مرحله، فرایند از شیر گرفتن است.
- مرحله مقعدی یک تا سه سالگی: در این دوره تمرکز اصلی زیست مایه بر دستگاه تناسلی است. تعارض اصلی در این مرحله آموزش آداب دستشویی رفتن میباشد. بچه باید یاد بگیرد که نیازهای بدنی خود را کنترل کند. رشد این کنترل به حس استقلال و پیشرفت میانجامد.
- مرحله آلتی سه تا شش سالگی: تمرکز اصلی زیست مایه بر دستگاه تناسلی است. بچهها تفاوت بین زن و مرد را کشف میکنند. تعارض ادیپی در مورد پسرها و تعارض الکترا در مورد دخترها حل میشود. بچهها میل جنسی به والد مخالف پیدا میکنند و برای اجتناب از تنبیه از این میل دست میکشند. در عوض، ویژگیها و ارزشهای والد همجنس را میپذیرند. فرامن شکل میگیرد و هر بار که کودکان از معیارهای آن تخلف کنند احساس گناه میکنند.
- مرحله نهفتگی شش تا یازده سالگی: در این دوره، علائق زیست مایه سرکوب شدهاند و غرایز جنسی خفته میمانند. فراخود رشد بیشتری میکند. کودک وارد مدرسه شده و توجه بیشتری به روابط با همسالان و بازیها و…پیدا میکند.
- مرحله تناسلی نوجوانی: میل جنسی شدیدی به جنس مخالف به وجود میآید. بلوغ جنسی باعث میشود که تکانههای جنسی دوره آلتی دوباره ظاهر شوند. هدف این مرحله، برقراری تعادل بین جنبههای مختلف زندگی است.
نظریه فروید درباره افسردگی
نخستین نظریه افسردگی در چارچوب روانتحلیل گری توسط زیگموند فروید 1917 و کارل آبراهام 1911 ارائه گردید. وجود مشابهت بین افسردگی بالینی و واکنش سوگ به دلیل از دست دادن فردی محبوب نقطه آغاز این نظریه بود. چون در هر دو مورد نشانههایی مانند کاهش اشتها، اختلال خواب، ناتوانی در اخذ لذّت از زندگی، گوشه گیری، خمودگی و … مشاهده میشود. آنها بر این باور بودند که مرگ یک فرد محبوب یا جدایی از وی به ردیفی از فرایندهای ناهشیار منجر میشود، که شامل مراحل زیر است.
- واپس روی به مرحله دهانی و درون فکنی موضوعهای محبوب.
- تعارض بین دو پایگاه من و فرامن و احساس کینه و خشم نسبت به فرد محبوب از دست رفته به صورت کینه فرامن نسبت به من در میآید. این احساس نفرت خلق منفی، خود متّهم سازی و کنارهگیری یعنی در واقع افسردگی را درپی دارد.
در بیشتر افراد عزادار، این فرایندهای ناهشیار موقّتی هستند. امّا در پارهای دیگر از افراد، واکنش نسبت به فقدان بسیار شدیدتر است. آنها احساس خلأ میکنند، از روابط اجتماعی دوری میگزینند و دل مشغولی آنها نسبت به احساس فقدان بیش از پیش افزایش مییابد.
نظریه ملاین کلاین درباره افسردگی
برخلاف تاکید فروید روی پنج سال اول زندگی، کلاین روی پنج تا شش ماه اول زندگی کودکان تأکید کرد و عقیده داشت، تمامی روابط انسانها در بزرگسالی بر اساس رابطه اولیه کودک با شیء بنیادی که در ابتدا همان پستان مادر است شکل می گیرد. موضوع هرگونه شخص، چیز و یا فعالیتی است که بتواند غریزه یا نیازی را ارضا کند. در آغاز ارتباط میان کودک و بخشی از اشیاء که همان “پستان” مادر است برقرار میشود و به عقیده کلاین اولین شیء ارضا کننده غریزه در زندگی کودک، پستان مادر است. پستان غرایز کودک را ارضا و یا ناکام میکند و این سبب میشود کودک آن را به صورت پستان“خوب”و یا پستان“بد”برداشت کند. از آنجا که در این مرحله پستان مادر نمایانگر دنیای کودک است، کودک دنیا را بر اساس این ارتباط “خوب و ارضاکننده” و یا “بد و ناکام کننده” در نظر میگیرد.
یک حالت ذهنی ابتدایی یا اولیه در سه یا چهار ماه اول زندگی کودک وجود دارد که در آن“خود”تجزیه میشود. ویژگی اصلی این موضع، تقسیم کردن“خود”و“شی درونی”به دو قسمت“خوب”و”بد”است که در ابتدا هیچ گونه یکپارچگی و هم پوشانی میان این دو قسمت نیست. حدود شش ماهگی، زمانی که کودک متوجه میشود مادر بد و مادر خوب او در واقع یکی هستند به دلیل امیال مخرب قبلیاش نسبت به مادر احساس گناه و همزمان میل به جبران میکند. همچنین به دلیل امکان از دست دادن مادر میترسد. چنانچه به دلایل درونی یا بیرونی نیروهای ویرانگر بر موضوع خوب غلبه کنند مکانیسمهای دفاعی ممکن است برای مهار کردن اضطراب کافی نباشند، در این صورت مکانیسم دوپارگی به صورت مرضی تشدید میشود. کودک برای انکار وابستگی و ترس خودش از موضوعهای بد، به دفاعهای آشفتهوار روی میآورد. در این هنگام”من”از هم پاشیده میشود.
کارشناس ارشد مشاوره، روانشناسی کودک مرتضی شهبازی
Morteza.shahbazi
hamian.hamrah