سدهای خاصی که مانع یک گفتگو میشوند، کدامند؟ متخصصان ارتباطهای بین فردی، مانند کار راجرز، ریوئل هووه، هائیم گینوت و جک گیب پاسخهایی را که باعث توقف گفتگو میشوند مشخص کردهاند. توماس گوردن فهرست جامعی ارائه کرده است که آن را (دوازده بازدارنده پلید ارتباط) مینامند.
سدهای ارتباطی، پاسخهای دارای احتمال خطر بالا به شمار میآیند. یعنی پاسخهایی که (اگر نتوان گفت همیشه) اغلب، اثری منفی بر ارتباط دارند. وقتی که یک یا چند تن از افراد در حال تعامل، گرفتار فشار روانی باشند، احتمال بیشتری وجود دارد که این موانع ظاهر شوند. اثرات ناگوار موانع ارتباطی بسیار زیاد و متنوع است. در اغلب موارد یا عزت نفس طرف مقابل را کاهش میدهند و منجر به تحریک حالت دفاعی، مقاومت و رنجش میشوند و یا به وابستگی، گوشهگیری، احساس شکست یا بی کفایتی میانجامد.
ضمنا این احتمال را نیز کاهش میدهند که فرد دیگر خود راهحل مشکل خویش را بیابد. هر مانع ارتباطی یک مسدود کننده احساس نیز میباشد. احتمال اینکه فرد دیگر، به شکلی سازنده احساسات واقعی خود را بیان کند را کاهش میدهد. اگر موانع ارتباطی تکرار شود، با خطر افزایش پیامدهای منفی همراه است. میتواند به آسیب دائمی رابطه نیز منجر گردد.
انتقاد یکی از موانع مربوط به قضاوت است بسیاری از ما احساس میکنیم که اگر عیب جو و منتقد نباشیم افراد دیگر هرگز پیشرفت نمیکنند. والدین فکر میکنند که به قضاوت در مورد کودکانشان نیاز دارند و آنان هرگز به افراد بزرگسال سختکوش و با تربیت تبدیل نخواهد شد. گاهی کارفرمایان این تصور را دارند که باید از پرستار انتقاد کنند زیرا؛ در غیر این صورت، کیفیت کار کاهش مییابد. همچنین فکر میکنند پرستار سالمند به وظایف خود عمل نخواهد کرد. این شیوه ارزیابی منفی، از فرد دیگر و اعمال و نگرشهای او میباشد.
خوار و خفیف کردن شخص مانند، عجب آدم خنگی. روشنفکر، شما کارگرها همه مثل هم هستید. تو پرستار بی احساسی هستی، همه این موارد از موانع ارتباطی میباشند. نامگذاری و برچسبزدن هم برای فرستنده و هم برای گیرنده پیام، اشاراتی منفی دارد. برچسب، ما را از شناخت خود و فرد دیگر محروم میسازد. کلارک موستاکاس، روانشناس میگوید: برچسبها و طبقهبندیها به ظاهر مشخص میکنند که ما فرد دیگری را میشناسیم. در واقع چون ما متقاعد شدیم خود و دیگران را میشناسیم، آنچه را در درون و یا در پیش روی ما اتفاق میافتد نمیبینیم. در همین راستا چون نمیدانیم که نمیدانیم برای تماس با واقعیت تلاش نمیکنیم. اما با استفاده از برچسبها برای کلیشهسازی از خود و دیگران ادامه میدهیم و این برچسبها جانشین مفاهیم انسانی، احساسات منحصر به فرد و حیات در حال تکوین درون افراد و میان آنان میشود.
تشخیص گذاری، تجزیه و تحلیل رفتار فرد دیگر و بازی کردن نقش یک روانشناس مبتدی میباشد. مثل اینکه: ذهنت را مثل یک کتاب میتوانم بخوانم و میدانم در مورد من چه فکری میکنی. تو برای عصبانی کردن من آن کار را دادی. فقط چون این جایگاه را داری فکر میکنی از من بهتر هستی. برخی افراد به جای گوش کردن به محتوای گفتههای فرد دیگر، نقش یک بازرس هیجانها و عواطف را بازی میکنند که در جستجوی انگیزههای پنهان عقدههای روانشناختی و مانند اینها هستند.
ستایش همراه با ارزیابی، قضاوت مثبت در مورد شخص دیگر و اعمال و نگرشهای او میباشد. مثل: تو پرستار خوبی هستی. پرستار سالمند مثل تو هرگز ندیدم. سدهایی مثل ستایش، پاسخهایی با احتمال خطر بالا هستند و برای بسیاری از مردم دشوار است. اما توضیح خواهیم داد که چرا کاربرد مکرر این پاسخها میتواند برای ارتباط مضر باشند. عقیده رایجی وجود دارد مبنی بر اینکه، ستایشهای کاملاً صادقانه سودمند هستند. فرض بر این است که ستایش اطمینان میآفریند، امنیت را افزایش میدهد خلاقیت را برمیانگیزد، یادگیری را تحریک میکند، باعث خیرخواهی میشود و روابط انسانی را بهبود میبخشد. بنابراین در نظر اول بعید به نظر میرسد که ستایش دارای شرایط و ویژگیهای یک مانع باشد. اما با وجود این ارزیابیهای مثبت در اغلب موارد نتایج منفی به بار میآورد. ستایش اغلب به عنوان شعاری پوچ برای وادار کردن مردم به تغییر رفتارهایشان به کار میرود.
دستور دادن، انجام کاری که مایل هستید فرد دیگر انجام دهد، میباشد. مانند: همین الان کاری را که گفتم انجام بده، چرا انجام ندادید. گاهی پرستار سالمند در منزل بر حسب تجربهای که در منزل سالمندان دیگر یاد گرفته، تمایل دارد، آن شیوه را بهکار ببرد. اما پرستار سالمند در منزل باید به این نکته توجه نماید که، هر سالمندی شرایط و ویژگیهای خاص خود را دارد و نمیتواند از دستور پزشک و توصیه فرزندان سالمند تمرد کرده و شیوه درمانی جدید جایگزین نماید. دستور دادن، راهحلی است که به شکلی زورگویانه ارائه میشود و با زور مورد حمایت قرار میگیرد. گاهی نیز فرزندان سالمند به شکلی زورگویانه به پرستار دستور میدهند. هرگاه از زورگویی استفاده شود، پرستار آزرده خاطر شده و به مخالفت با سالمند برمیخیزد. ممکن است نتیجه آن نیز، اخلال و خرابکاری باشد.
تلاش برای کنترل اعمال و رفتار طرف مقابل از طریق هشدار در مورد پیامدهای منفی آنچه برایش تدارک دیدهاند میباشد. مثلا به پرستار سالمند گفته شود، کاری را که میگوییم باید انجام بدهید در غیر اینصورت از دستمزدتان کسر میشود. تهدید، دستوری است که با تاکید بر این نکته ارائه میشود که، اگر راهحل پیشنهادی اجرا نگردد تنبیه درپی خواهد داشت. تهدیدها دارای همان پیامدهای منفی دستور دادن میباشند. در ارتباط موثر بین سالمند و پرستار از تهدید کردن به شدت باید پرهیز کرد. تهدید کردن پیامدهای بسیار منفی در پی خواهد داشت.
اخلاقی ساختن همان بیان این نکته است که فرد دیگر، باید چه کاری را انجام دهد. مانند: موعظه کردن، شما نباید این کار را انجام دهید. هیچ فکر کردهاید که اگر این کار را انجام دهید چه بلایی سرتان میآید. باید به او بگویید که متاسف هستید. اخلاقی ساختن نیز از موانع ارتباطی میباشد. بعضی از افراد، دوست دارند که بر گرد راهحلهای پیشنهادی خود به دیگران هالهای بکشند. آنان میکوشند با نیروی اقتدار اجتماعی، اخلاقی و مذهبی از عقاید خود دفاع کنند. اخلاقی سازی با شایسته بودن و بایدها حرف میزند. هر چند که از جمله بندیهای دیگر نیز استفاده میکنند. اخلاقی سازی، خود اقدامی غیر اخلاقی و ناامید کننده است. اخلاقی سازی باعث افزایش اضطراب، رنجش و آزردگی خاطر میشود. بیان صادقانه وضع خود را دشوار میسازد و بهانهتراشی و عذر آوردن را موجب میگردد.
سوالهای پاسخ-بسته اغلب از سدهای عمده ارتباط میباشند. اینها سوالاتی هستند که معمولاً، میتوان با کلماتی کوتاه و مختصر به آنها پاسخ داد. سوالها اغلب با یک بله یا خیر ساده میباشند. بعضی از سوالها از جایگاه خاصی در ارتباط برخوردارند. اما سوالها میتوانند بازدارنده واقعی گفتگو باشد، مانند: کجا رفتی؟ بیرون، چه کار انجام دادی؟ هیچی. برخی از افراد که پیوسته سوال میکنند، اغلب قطع نسبتاً کامل مکالمه را تجربه میکنند. وقتی افراد مورد علاقه فرد سوال کننده، او را این قدر کم در مسائل خود شریک میکنند، او نیز از فرط استیصال به سوالهای بیشتر و بیشتری متوسل میشود. با این روش میخواهد، از افشا سازی طرف مقابل حداقل مطلبی به دست آورد. سوالهای مضاعف، بر کندی ارتباط میافزایند. در مکالمههای معمولی، سوال کردن جانشین بسیار ضعیفی برای ارتباط مستقیمتر است. سوالها پیامهای ناقص اغلب غیرمستقیم، پوشیده، غیر شخصی و اغلب غیر موثر هستند.
نصیحت کردن نشان دادن راهحل مشکل فرد میباشد. در اغلب موارد پرستار سالمند در منزل سفره دل را پیش سالمند و افراد خانواده باز میکند. در این شرایط اغلب اگر مشکلی در زندگی شخصی پرستار وجود داشته باشد، مورد نصیحت قرار میگیرد. گذشته از اینکه راهحل پیشنهادی درست یا غلط باشد، میتواند در ادامه همکاری نیز اختلال ایجاد نماید. در بدترین حالت، نصیحت نشانه عقده دخالت است. اشکال نصیحت کردن در چیست؟ نصیحت، اغلب توهینی بزرگ به عقل فرد مقابل است. و به بی اعتمادی نسبت به توانایی فرد دچار مشکل، برای درد و کنار آمدن با مشکلاتش اشاره دارد. وقتی مردم ما را در نگرانیهای خود سهیم می کنند، اغلب فقط قله کوه یخ را به ما نشان میدهند. نصیحت کردن از پیچیدگیها، احساسات و عوامل متعدد دیگری که در زیر سطح ظاهری پنهان شدن آگاه نیست.
منحرف سازی یعنی در نظر نگرفتن مشکلات فرد دیگر از طریق ایجاد حواس پرتی؛ مانند: آنقدر به آن موضوع فکر نکن. بگذار در مورد چیزهای بهتری حرف بزنیم. یکی از راههای بسیار رایج برای تغییر جریان و یا محتوای یک گفتگو از نگرانیهای فرد مقابل به موضوع مورد نظر خودتان، منحرف سازی نام دارد. در حقیقت، بیشتر آنچه در یک مکالمه، رد و بدل میشود، کمی بیش از مجموعهای از انحرافها است. گاه افراد گفتگو را به دلیل ناآگاهی و فقدان مهارتهای گوش کردن ثمربخش منحرف میکنند. بعضی اوقات، آنان توجه را به خود اختصاص میدهند. اما در مواقع دیگر، هنگامی به انحراف از موضوع اصلی پناه میبرند که، هیجانهای ناشی از گفتگو، آنان را ناراحت میکند.
بحث منطقی، تلاش برای متقاعد کردن فرد دیگر با توسل به حقایق یا منطق میباشد. مانند: واقع بینانه فکر کن، اگر آن کار را نکرده بودی میتوانستیم این مورد را انجام بدهیم. با وجود این، ارائه راهحلهای منطقی در مواقعی که فرد دیگر دچار تنش روانی است و یا در میان افراد مختلف تعارض و کشمکشی وجود دارد، ممکن است موجب عصبانیت شود. اگرچه به نظر میرسد این موارد، همان مواقعی هستند که ما بیشترین نیاز را به منطق داریم، اما همه آنها با خطر زیاد فرار طرف مقابل از گفتگو همراه هستند. یکی از اشکالات اصلی منطق، در موقعیتهای فشار روانی، درون فردی یا بین فردی آن است که افراد را در یک فاصله عاطفی قرار میدهد. منطق بر حقایق متمرکز است و معمولاً از احساسات اجتناب میکند. زمانی که افراد برای اجتناب از درگیری عاطفی، منطق را به کار میگیرند، در بدترین زمان ممکن از یکدیگر، کنارهگیری کردهاند.
اطمینان آفرینی تلاش برای متوقف کردن هیجانهای منفی فرد دیگر میباشد. مانند: نگران نباش؛ همیشه پایان شب سیه، سپید است. عاقبت مسائل با خیر و خوشی تمام میشود. سوالی که مطرح میشود این است که، اطمینان آفرینی چه اشکالی دارد؟ این سوالی است که از افراد بسیاری میشنویم. اطمینان آفرینی، همچون یازده سد دیگر میتواند موجب نزاع افراد شود. اطمینان آفرینی ظاهرا روشی برای آرام کردن شخص دیگر میباشد. اما در واقع، اقدامی کاملاً متضاد میباشد. اجازه نمیدهد که فرد آرامش بخش، واقعاً با فرد دیگر همراه باشد. نوعی از کنارهگیری عاطفی است. اغلب، کسانی از اطمینان آفرینی، استفاده میکنند که ایده مفید بودن را دوست دارند اما نمیخواهند نیاز عاطفی همراه با آن را تجربه کنند.
موانعی که در مقاله به آن اشاره شد است، راهحلهایی با احتمال خطر بالاتر میباشند. این روشها بیش از راههای ارتباطی دیگر میتواند موجب توقف گفتگو شوند. برای ارتباط موثر بین پرستار و سالمند چه کنیم.
همچنین میتوانند در کارهای، کارایی حل مشکل طرف مقابل اختلال به وجود آورند. ضمنا شکاف عاطفی میان افراد را افزایش میدهند. با وجود این گاه، برخی از افراد پاسخهای فوق را با کمترین اثر منفی و یا حتی بدون هیچگونه اثری مورد استفاده قرار میدهند. هنگامی که یک یا هر دو فرد درگیر، خواستههای مهمی دارند و یا با مشکلی دست به گریبان هستند، احتمال بروز اثر منفی موانع تا حد زیادی افزایش مییابد. در این موارد میتوان به این رهنمود اشاره کرد؛ هر وقت به فشار روانی و استرس دچار شدید، از تمامی مانعهای فوق اجتناب کنید. اما متاسفانه درست در هنگام تجربه فشار روانی، بیشترین احتمال استفاده از پاسخهای دارای احتمال خطر بالا وجود دارد.
برگرفته از کتاب روانشناسی روابط انسانی رابرت بولتون
نویسنده: کارشناس ارشد مشاوره
شهبازی